محمد دیدن و موسى شنیدن //
شنیدن کى بود مانند دیدن //
من مصرع اولش رو امروز شنیدم برام جالب بود
البته اول گفتن :
زلیخا دیدن و یوسف شنیدن //
بعد گفتن نه اشتباهه!!درستش همون مصرعى که نوشتم.
محمد دیدن و موسى شنیدن //
شنیدن کى بود مانند دیدن //
من مصرع اولش رو امروز شنیدم برام جالب بود
البته اول گفتن :
زلیخا دیدن و یوسف شنیدن //
بعد گفتن نه اشتباهه!!درستش همون مصرعى که نوشتم.
اینجـــــآ زمــــــین است...
قرن 21
اینجا ساعت به رسم انسانیت خوابیده...
اینجـــــآ زمــــــین است...
قرن 21
اینجاهمان جاایست که کشتن کودکان مظلوم دل سازمان زه اصطلاح حقوق بشر را نلرزانده...
اینجـــــآ زمــــــین است...
قرن 21
اینجا زمین است محل کشتار زنان و کودکان بى گناه...
اینجا دریاى خون مظلومان است...
اینجـــــآ زمــــــین است...
قرن 21
اینجا خواب روزه دار عبادت نیست...
اینجا خواب روزه دار خیانت است...
خیانت به هم نوع...
خیانت به انسانیت...
اینجـــــآ زمــــــین است...
قرن 21.
زندگى جریان دارد...
خوب روان...
حتى در دل روستاى دورافتاده...
با نبود امکانت...
و حتى در شهرها...
با وجود وفور امکانات...
زندگى جریان دارد...
مثل رود روان...
حتى در فراغ عزیزان...
حتى باتمام دلتنگى ها...
لحظه اى توقف ندارد...
تواگر بایستى...
باخته اى...
باعزیزان یا بى عزیزانت باید راهى شوى....
رهسپار سرنوشت...
دقت کردین روزاى رو که دلتنگ کسى مى شید، چه حالى مى شید؟؟
همه جا عطر اون رو احساس مى کنید....
همه جا صداى اون رو مى شنوید...
همه جا اون رو مى بینید...
و این مى شود تعریف دلتنگى شما؟؟
مهربان آفریدگارم....
سلام...
بازبرگشتم...
خودت که مى دانى من به جزتو کسى راندارم...
بى تابى آن شبم را ببخش..
بگذار به پاى بى قرارى دلم...
اى پروردگارم...
شرمسارم...
اما ..
من...
جزتو...
کسى را ندارم...
پس ببخش...
التماس دعا
کى گفته که شبهاى احیا فقط مسجدرفتن و گریه کردن و دعا خوندن ؟؟؟؟
میشه تو فضاى مجازیم بود...
مثل الان من...
بامولا درد دل کرد...
باران لحظات من...
باران مى مانى برایم...؟؟؟
باران وقتے از آسمان مى آید غبار را از زمین مى گیرد...
تو هم همانگونه اے ...هر وقت مى بارے در سرزمین دل من ،
غبار دل مرا مى رویے...
با...ران...
دو بخش مى شود...
بخش به بخشش زندگے مى شود...
مے بارد و مے بارد...آنقدر مے بارد که هواى غم انگیز شهر را ناب مى کند...
باران من ، توهم ببار...همانگونه که در نام تو پیداست ببار...
آنگونه ببار که گل سرخ و گل خار برایت به یک معنا باشد...
من یقین دارم کہ باران من فرق دارد با باران آسمان...
باران من از جنس اشرف مخلوقات است...
تقدیم به کسى که بعدها مے نویسم...
چقدر غرق دنیا شده ام...
غرق آدم ها...
خدایا...
چندى از افطار گذشته...
تلویزیون داشت نمازمغرب آیت اللہ نجومى رو نشون مى داد...
یادم افتاد اون شبى رو که تازه به رحمت خدا رفته بودندو خوابشون دیدم...
خوابم چى بود بماند...
اما خب ؛ قصه ى من یه چیزدیگه س.
قصه ى من ، قصه ى آدمیته!! آدمیتى که فکرمى کنم مدتهاس ز آن دور شده ام...
خدایا تا کجا رسیده ام؟؟
تا چه حد به مقام خلیفة الهے رسیدہ ام ؟؟؟
تا چہ حد دور شده ام ؟؟؟
من دور شده ام .... ز انسانیت...ز آدمیت...ز عشق... ز مهر...
عجب حال و هوایى داره...
امام مهربانى ها سلام...
کمتر از یک سال مى شود، دورى من
از شما آقا...
راستش را بخواهید ،یک چیزى روى
قلبم سنگینى مى کند،
نمى دانم چرا...
حس مى کنم ، دیدن حرمت
وبارگاهت برایم غیرممکن مى شود...
واى زبانم لال...
اگر اینگونه باشد که من میمیرم...
مسیح ایران...
دلم سخت تنگ است...
مى شود فکرى به حال این بى قرارى
دل بى قرارم بکنى آقاجان... .
دلم مى شکند ها...
وقتى مى بینم ، اطرافیان راهى سفرمشهدت
مى شوند...
خوش به حالشان لابد از این دعوت نامه ها برایشان فرستادید.