کى گفته که شبهاى احیا فقط مسجدرفتن و گریه کردن و دعا خوندن ؟؟؟؟
میشه تو فضاى مجازیم بود...
مثل الان من...
بامولا درد دل کرد...
با مولاى که عاشق عدل بود....و نامش با عدل رقم خورده بود...
همون مولاى که به بچه هاش فرمود:اگر قصد
قصاص داشتید فقط یک ضربه نه بیشتر نه کمتر...
پس ما به که بردیم؟؟که فقط دم از عدالت میزنیم و هیچ؟؟؟
بگذریم این قلم امشب از دلتنگیست که مى نویسد...
شماهم مثل من جامانده اید از کاروان؟؟؟
من امشب راهى مسجدنشدم... از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان که قلبم غرق اندوه شده و حسى روى قلبم سنگینى مى کند...بغضى تلخ خفه ام کرده!!اینها را نوشتم که دلم را فریب دهم ولى مگر مى شوددلى که عمرى گداى بى سر و پاى على بوده است را آرام کرد؟؟؟
مادر گویند امشب حال شما خیلى بد است...باشد قبول...
مادرم زهرا همسرت نزد شما مى آید...بى بى زینب چه؟؟؟
درد بى پدرى را چگونه به دوش مى کشد؟
من اینها را نوشتم که سردلم را شیره بمالم...اما...