☆حریم 313یارمهدى*عج*☆

☆حریم 313یارمهدى*عج*☆
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

۵۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تنهاتر» ثبت شده است

۲۹
ارديبهشت ۹۴

اروند....

غواص ها...

بدنهااى که هیچگاه برنگشت...

مادرهاى که آب اروند را جمع مى کنند به یاد فرزندانشان...

فرزندانى که اینک آسمانى شده اند...

جنوب،آبادان ، اهواز با دلم کارى کرد که هیچ جاى دنیانکرد...

روزگارم دیدنى است...

از آن روزى که بازگشته ام حتى نشده یک روز را به رجعت دوباره فکر نکرده باشم...

و دلم در تلاطم است...اگرنشود...اگرجورنشود...اگر...و اگر...و هزاران اگر!!!

لعنت بر اگر هاى که راه من بسوى شما را مى بندد!

چندى پیش ناگه از ذهنم عبور کرد، چرا این همه آشوب؟؟؟؟ خودشان اذن مى دهند...نگران نباش... . 

به امید روزى که بنویسم فردا عازم جنوب هستم...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۵۵
مهتاب محمدی
۲۵
ارديبهشت ۹۴

آسمان شهرم دیروز...

غمگین تر از هر روز بود...

بغض کرده بود...

نمى بارید...

فقط بغض خفه اش کرده بود...

شهربوى خدا مى داد...

بوى روزهاى جنگ را گرفته بود...

دیروز شهرم میزبان بود...

میزبانى که میهمانش بیش از سى سال است که به لقا یار پیوسته است....

میهمانش را عاشقانه در آغوش کشید ...

میهمان نازنینمان همراه با چشمان خیس از اشک مادران و پدران و برادران و خواهران وطنش به خاک سپرده شد !

گمنام!!!

گمنام تر از هر گمنامى...

گویى ارادت خاصى به مولایم حسین و امام موسى کاظم داشتند...

چرا که چون مولایش حسین بى سر بود...

و در روز شهادت امام موسى کاظم درخاک پاک کشورش آرام گرفت...


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۳:۳۱
مهتاب محمدی
۲۰
ارديبهشت ۹۴

جانم  امام رضا: 

میخواست ضریحش قدح یاس شود...

صحن و حرمش مرقد احساس شود...

چون دید که آب دور عمو میگردد...

میخواست شبی شبیه عباس شود...

سلام .شب تون بخیر این سایتى که آدرسشو مى زارم واستون متعلق به یکى از دربانان حرم مطهر رضویه! از قرار معلوم فردا شب حول و هوش ساعت 9:30 زیارت حضرت را در حرم مطهر مى خونه .و یه فرم رو سایت گذاشته که شما برید حاجت قلبى تون بنویسید، و فرداشب هم همون حول و هوش زیارت خاص امام رو بخونید! اول فقط ى عکس باز مى شه ، عکس پنجره فولاد، چندلحظهاى دستتون روش نگهداریدسایت بالا میاد.

darbanagha.blogfa.com

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۱:۱۶
مهتاب محمدی
۱۹
ارديبهشت ۹۴

بهترینم اى دوست ، یادگار دیروز...

دل من سیر برایت تنگ است...

دم به دم در همه دم...

غرق نیازم  از خدا...

که تو باشى آرام...

بهترینم اى دوست ، یادگار دیروز...

دل من سیر برایت تنگ است...

در بین تپش ثانیه ها...

در هیاهوى زمان...

مى شود احساس کرد بیش از پیش 

نسیم  دلتنگى را !

و در آن لحظه ى ناب 

مى شود تمنا کرد از خدا ،

غرق شادى باشى هر روز ! 

بهترینم اى دوست !

مخاطب خاص این متن : یادگار دیروز !

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۶:۴۳
مهتاب محمدی
۱۹
ارديبهشت ۹۴

پشت سر ، مرقد مولا...

روبه رو ، جاده و صحرا...

بدرقه ، با خود حیدر...

پیش رو ، حضرت زهرا...

اینجا هرکى هرچى داره نذر حسین کرده...

هرستونى که رد مى شیم سیل جونمرده...

یاحسین لبیک !

اومدیم پاى پیاده...

روز و شب تو دل جاده...

اومدیم مولا ببینه شیعه مشتاق جهاده ! 

تا دم آخر مى مونیم پاى همین مکتب!

مرده باشه مگه شیعه ، تنهاشه زینب!

یاحسین لبیک !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۶:۲۳
مهتاب محمدی
۱۵
ارديبهشت ۹۴

وقتى کسى مى گوید التماس دعا ! برایش دعا کن.

وقتى مى گوید التماس دعا یعنى دیگر امیدى ندارد...

یئس بر کاخ آرزوهایش پنجه کشیده...

وقتى کسى مى گوید التماس دعا یعنى از همه کس بریده است...ارتباطش با خالقش همچو ریسمانى نامرئى شده است ! 

وقتى کسى مى گوید التماس دعا ، دست کم نگیرش...

شاید مریضى دارد ...

شاید گره اى در خوشبختى اش افتاده باشد...

شاید از گناهى رنج مى برد...

شایدمى خواهد از نفوس پاک تو به بارالهاش برسد ...

وقتى کسى مى گوید التماس دعا ،

 صمیمانه برایش دعا کن !

التماس دعا...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۸:۳۲
مهتاب محمدی
۱۴
ارديبهشت ۹۴

جنوب است یک دنیا دلدادگى...

جنوب است یک عمر عاشقى...

جنوب است یک دنیا جنون...

جنوب است هزاران شهید نقاب در خاک کشیده...

شلمچه است...و کربلا !

کربلا !

چقدر رویایش دوراست....

یعنى مى شود؟!

بهمین زودى؟! راهى سفر شوم ؟!

براى دل بى قرارم امن یجیب بخوانید...

کربلا در کربلا مى ماند اگر زینب نبود...

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۳۲
مهتاب محمدی
۱۱
ارديبهشت ۹۴

خانم جون که نیست یک گوشه دلم خالى است...

هیچ گاه اینگونه دلتنگش نشده بودم.

آخر همیشه بود...

کنارم بود!

حتى روزهااى که شهرستان بود...

بازهم بود!

اما حالا...

خاک کشورش با خاک کشورم فرق دارد...

حالا که بغض پاییم مى شود...

دلم مى خواهد کنارش باشم!

او بهترین جاى دنیاست الان!

شک ندارم که دارد برایم دعا مى کند...

کنار اربابش حسین !

خوش به حاات خانم جون ! 

کربلا زیباترین حس دنیاست !

آنقدر دلم تنگ است برایت که اشک را به زور مهار مى کنم!

بغض خفه ام کرده است.

خانم جون خوش به حالت !

از بین الحرمین چه خبر؟!

خانم جون هواى چشمانت را خوب مى دانم که ابریست...

براى هواى چشمانم دعا کن!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۱۳
مهتاب محمدی
۰۷
ارديبهشت ۹۴


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۵۹
مهتاب محمدی
۰۶
ارديبهشت ۹۴

نمى دونم چى شد که دلم تنگ شد...

دلم تنگ شد واسه اردوگاه آبادان...

با اینکه ادردوگاه اهواز همه جوره بهتر از آبادان بود اما...

اردوگاه آبادان با دلم صمیتى تره....

خداکنه امسال روزیم باشه !

چى من رو وصل کرده به آبادان و اهواز و شلمچه و فکه و اروند و...نمى دونم ! اما مى دونم کشش عجیبى دارم به اون سمت....

منتظر معجزه ام...

منتظر یه نشونه...

مى دونم دلمو خودشون وصل کردن !

خداکنه تو راهشون بمونم !

شهدا به شما ایمان دارم ...

وقتى که اوج دلتنگى و بى آبرویى مى شوی اگر سیم اتصال دلت هنوز وصل باشد وصلت مى کند آبرویت مى دهند....

عزتت مى دهند....

قرضت را مى دهند ....

فقط وصل باش! 

اى جوان وصل باش!

هر بار که دلم پر باشد مى نویسم ...

آنگاه تسکین میابم...

اما اینبار تسکین نیافتم!

خوش به حالشان...

شهدا را مى گویم...

جهاد و کار فرهنگى خیلى سخت شده ! 

خیلى بیشتر از خیلى ! 

دلم مى خواهد مثل شماها باشم...

شهید...

گمنام....

(عکس را خودم گرفتم.اردگاه آبادان است !صبح روز22بهمن 93.ساعت تقریبا 4 و 51 دقیقه بود.هنوز صداى پرچم ها که از شدت باد بهم مى خوردند در گوشم مى پیچد!)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۳۹
مهتاب محمدی
۰۴
ارديبهشت ۹۴

خـبـر آمـد خبـری نیـست هنـوز 

از غـم دوری دلـدار بـسـوز... 

"بـایـد" ایـن جـمعه بیایـد، بایـد! 

مـن دگـر خسـته شـدم از شـایـد! 

اللهُـــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَــــــــرَج

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۱۸
مهتاب محمدی
۲۹
فروردين ۹۴

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۴ ، ۰۰:۲۷
مهتاب محمدی
۲۶
فروردين ۹۴

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۴ ، ۲۳:۳۹
مهتاب محمدی
۲۳
فروردين ۹۴

حرفى ندارم!

قضاوت با شما !

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۴ ، ۱۲:۳۷
مهتاب محمدی
۱۶
فروردين ۹۴

سالهاست که تحریم شده ایم از دیدن روی ماهش،

اما...

نه مذاکره‌ای،

نه توافقنامه ای،

و نه گامی مثبت در جهت اعتمادسازی،

آقا ببخش ما را که شما را در وسط شلوغی بازار و اخبار فراموش می کنیم...

و یادمان می رود که فرج شما در واقع فرج و گشایش کار ماست ...


تعجیل در فرجشان صلوات.



۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۴ ، ۲۳:۰۳
مهتاب محمدی
۰۶
فروردين ۹۴

دیشب شنیدم ،گفتم شما هم شریک شید.

مقداد از یه کوچه رد شد،ملعون اونو دید و به جرم حمایت از علی علیه السلام یکی زد تو گوشش.

مقداد بلند بلند گریه کرد.

ملعون گفت تو که شیرمرد بیشه جنگ بودی!

مقداد گفت الان متوجه شدم که سیلی تو با فاطمه چه کرد!!!

لعن علی عدوک یا علی 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۴ ، ۰۰:۳۴
مهتاب محمدی
۰۱
فروردين ۹۴

دلم در تب و تاب است...

پس کى این چهارمین روز عید مى آید؟

کى شهادت شما بانوى پهلوى شکسته ى من تمام مى شود!

بانوى مهربانى در آشوبم....

 آرزو دارم زودتر به روز شهادتت برسم! و به پایان برسد...

شرمنده بى بى جان!

بخدا الان که برایت این را مى نویسم بغض کرده ام...

اما بى بى مى ترسم...

مى ترسم...

از اینکه مبادا در این روزهاى اول عید جایى بر روى این کره ى خاکى حرمتت را بشکنند!!!

مى ترسم ،که مبادا مولایم مهدى جایى بغض کند، بغضى از شکستن حرمت مادر!!!

بى بى جان ،، من از بى قرار زینبت باخبرم!

از آه سرد همسرت باخبرم!

من اشک آرام حسنت را مى بینم!

گویى دارد به همان روز در کوچه فکر مى کند!

من بى تابى حسین را مى بینم!!!

گویى یادش آمده بود،

پشت در!!!

مادر که حالش خوب بود تا آن روز! 

بغض مى کنم...

و سکوت...

سکوت...

سکوت...

غمت بى انتهاست مادر!

مادر پهلو شکسته ام التماس دعا!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۴ ، ۲۳:۱۸
مهتاب محمدی
۲۷
بهمن ۹۳

سفر به مناطق مرزى را هرکسى نمى فهمد...

اهل دل اگر باشى مى فهمى شهدا چه کارها کردند....

نمى خواهم بگویم اهل دلم!

اما این چند روز که از سغر برگشته ام،حرف هااى به گوشم مى رسد که دلم را مى شکند...روحم را مى آزارد....

حرف هاى هم سن و سالهاى خودم !!!

- بى کارى؟جنوب رفتى چى کار؟!

- حوصله دارى بابا؟!

- اهوازم شد جا واسه سفر ؟!

شهدا خواهشا شما اینها را نشنوید...

نکند که دلتان بشکند...

همینکه دل من شکست کافى است...

اینها یا نمى دانند یا نمى خواهند که بداند...

جنوب کم از کرببلا نیست...

اینها نمى دانند اینجا قصه ى دلداگى معنا مى شود...

اینها نمى دانند ، خاک شلمچه معجزه مى کند...

اینها نمى دانند ، آسمان فتح المبین آبى تر از هرجاست....

اینها نمى دانند ، اروند کنار هنوز بوى شهادت مى دهد...

اینها نمى دانند همینکه پاهایت خاک داغ شلمچه را لمس مى کند، دلت بى تاب مى شود! اشک امانت را مى برد!

اینها خیلى چیزهارا نمى دانند،با اینکه بعدازسفرمریض شدم،اما ازتک تک ثانیه هاى سفرم لذت بردم!

خوشا به حال هفته ى گذشته همین روز، که فردا راهى مناطق جنوب مى شوم !افسوس و صد افسوس...

{ عکس را خودم گرفته ام منطقه عملیاتى فتح المبین است }

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۳۷
مهتاب محمدی
۲۱
بهمن ۹۳

سفرى درپیش است...

سفرى ازخودمن تا به ژرفاى وجود...

درپس ثانیه ها...نفسم مى گیرد...      

سفرى در پیش است...

مقصدم کرب و بلاایران...                       کوله بارم اندوه...                           ومرا بس که خجالت زده ام...

و در این تاریکى ره...                 من و فانوس خیالت اى شهید هم ره شده ایم...تا به فرجام برسیم...

مقصدم دشت لاله هاى عاشق است...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۳ ، ۰۰:۴۸
مهتاب محمدی
۱۵
بهمن ۹۳

روزهاى انتظار رو پایان است...

دلم در تب و تاب و بى تابى است...

یک دل لحظه هارا مى شمرد تا بشود 21!

یک دل تمناى کندشدن لحظه ها را دارد...

دلم نمى خواهد این ثانیه هاى ارزشمند به پایان برسد...

باورم نمى شود....

رویایش هم شیرین ترین رویاى عالم است

 چه برسد به حقیقت ، و واقعیتش!

عازم جنوب هستم ، درست هفته ى دیگرهمین شب، اگر نفس از تنگناى گلو بگذرد، آبادان خواهم بود!

مى روم تا پاجاى پاى غیور مردانى نهم که روزگارى تمام زندگیشان را فداى امروز ما کردند...

میرم تا تجدید میثاق کنم...

برادرم ،

من و چادر سیاهم...

چادرى که بهایش خون هزاران هزار لاله ى عاشق بود...

آرى ! من و چادرم...

چادرى که هرگز آن را از خودم دور نخواهم کرد ،

تا کور شوند آنان که نمى توانند ببیند، حجاب خواهرت هنوز پابرجاست .

همسفرى مهربان خواهم داشت در این سفر ... .

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۳ ، ۰۱:۱۲
مهتاب محمدی