☆حریم 313یارمهدى*عج*☆

☆حریم 313یارمهدى*عج*☆
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

۵۸ مطلب با موضوع «مناسبت هاى مذهبى» ثبت شده است

۰۴
ارديبهشت ۹۴

خـبـر آمـد خبـری نیـست هنـوز 

از غـم دوری دلـدار بـسـوز... 

"بـایـد" ایـن جـمعه بیایـد، بایـد! 

مـن دگـر خسـته شـدم از شـایـد! 

اللهُـــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَــــــــرَج

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۱۸
مهتاب محمدی
۲۹
فروردين ۹۴

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۴ ، ۰۰:۲۷
مهتاب محمدی
۲۲
فروردين ۹۴

قسمتی از پیام دیشب سردار ایران قاسم سلیمانی در پاسخ به بی حرمتی پادشاه و ولیعهدان عربستان مبنی بر اینکه ایرانیان را غلام عرب خواندند و از دو مامورشان حمایت کردند

ای حیوان پست فطرت ...اگر رهبرم به من دستور دهد که با نیروهایم به عربستان بیایم بدان که حداکثر زمانی که به تو و خاندان کثیف تو میدهم فقط سه روز است و پس از آن خواهی دید که تو در جلوی ایرانیان زانو خواهی زد و غلام مردم عزیز میهنم خواهی بود.کاری نکن که کشورت را با خاک یکسان کنم،آن کسانی که از تو حمایت میکنند خود میدانند من چه کسی هستم

من قاسم سلیمانی هستم .من همان فردی هستم که به وسیله افرادم به راحتی به کاخ سفید نفوذ کردم و نامه ام را توسط ایشان روی میز اوباما گذاشتم و بدان اگر اراده کنم شبانه در کاخت سر از تنت جدا میکنم.

اگر رهبرم دستور دهد عربستان را مانند عراق در روز اربعین میکنم؛همان روزی که جوانان و مردم عزیز وطنم با کارت های شناسایی خود وارد کشور عراق شدند  

ای حیوانه آدم نما... روزی خواهد رسید که عربستان را از وجود تو و سگانه وهابیت پاک خواهم کرد و آن روز تو باید در برابر مردم ارزشمند ایران زانو زده......درود بر دلیرمردایران زمین

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۴ ، ۲۰:۳۸
مهتاب محمدی
۲۱
فروردين ۹۴

زن ها همیشه دست گل به آب میدهند!

گاهی به رود نیل

گاهی علقمه

گاهی هم به اروند و کارون

سلامتی مادران شهداء، صلوات

★تقدیم به خانم رهبرعزیزم★

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۴ ، ۱۲:۱۶
مهتاب محمدی
۲۰
فروردين ۹۴

روز مادر بانوى مهربانى ها ،  برترین مادر دنیا 

،حضرت فاطمه زهرا'سلام الله علیها'بر همگان مبارک.

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۴ ، ۰۰:۲۷
مهتاب محمدی
۰۶
فروردين ۹۴

دیشب شنیدم ،گفتم شما هم شریک شید.

مقداد از یه کوچه رد شد،ملعون اونو دید و به جرم حمایت از علی علیه السلام یکی زد تو گوشش.

مقداد بلند بلند گریه کرد.

ملعون گفت تو که شیرمرد بیشه جنگ بودی!

مقداد گفت الان متوجه شدم که سیلی تو با فاطمه چه کرد!!!

لعن علی عدوک یا علی 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۴ ، ۰۰:۳۴
مهتاب محمدی
۰۱
فروردين ۹۴

دلم در تب و تاب است...

پس کى این چهارمین روز عید مى آید؟

کى شهادت شما بانوى پهلوى شکسته ى من تمام مى شود!

بانوى مهربانى در آشوبم....

 آرزو دارم زودتر به روز شهادتت برسم! و به پایان برسد...

شرمنده بى بى جان!

بخدا الان که برایت این را مى نویسم بغض کرده ام...

اما بى بى مى ترسم...

مى ترسم...

از اینکه مبادا در این روزهاى اول عید جایى بر روى این کره ى خاکى حرمتت را بشکنند!!!

مى ترسم ،که مبادا مولایم مهدى جایى بغض کند، بغضى از شکستن حرمت مادر!!!

بى بى جان ،، من از بى قرار زینبت باخبرم!

از آه سرد همسرت باخبرم!

من اشک آرام حسنت را مى بینم!

گویى دارد به همان روز در کوچه فکر مى کند!

من بى تابى حسین را مى بینم!!!

گویى یادش آمده بود،

پشت در!!!

مادر که حالش خوب بود تا آن روز! 

بغض مى کنم...

و سکوت...

سکوت...

سکوت...

غمت بى انتهاست مادر!

مادر پهلو شکسته ام التماس دعا!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۴ ، ۲۳:۱۸
مهتاب محمدی
۰۱
فروردين ۹۴

در دو عالم جلال ما زهراست

رمز تغییر حال ما زهراست

عید با فاطمیه می آید

ذکر تحویل سال ما زهر.است

در انتظار دعایتان بر این سفره هفت سین نشسته ایم، یا فاطمه زهرا..

شاخه ای از گل یاس میهمان سفره هفت سین امسال است تا که

یادی از یادگار رسول خدا را زنده کند  ....

سالی پر برکت داشته باشید!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۴ ، ۰۹:۵۳
مهتاب محمدی
۱۱
دی ۹۳

به قول یکی ازدوستان مجازی ::

 یه عمر دعا میکردم آقا رو ببینم...

فردای شب قدر بود...

انگار دعاهایم بعد از چهل سال مستجاب شده بود...

مردی در خانه را میزد...

از پشت پنجره نگاه کردم...

آره مولایم بود...

نگاهی به در و دیوار خونم کردم...

سریع رفتم تابلو ها و عکس های ناجور رو برداشتم...

وسایل ناجور رو جمع کردم و یه جا قایم کردم...

ای وای سی دی های ناجور رو سریع شکستم و ریختم دور...

دستگاه ماهواره رو هم قایم کردم...

گوشی موبایلم هم خاموش کردم که یه وقت...

یه نگاه دیگه به خونه کردم...

فکر می کردم دیگه خونه آمادس...

رفتم که در رو باز کنم و امام زمان خودم رو ببینم و دعوتشون کنم به خونمون...

در رو که باز کردم دیدم آقا آخرین خونه کوچه رو هم در زده بود و نا امید از کوچه رفت...

آره...

همه مثل من داشتن خونه رو آماده میکردن...

هیچکس آماده دیدار آقا نبود...

و باز آقا مثل همیشه غریب ماند...

و ما دعا میکنیم که آقا بیاید و همه کار می کنیم که نیاید...

التماس دعا برای فرج

اللهم عجل لولیک الفرج یعنی "گناه نکنیم""

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۳ ، ۰۰:۲۴
مهتاب محمدی
۰۹
دی ۹۳

حماسه 9 دى...

فراموش نخواهم کرد ، اشک هاى رهبرم را...

حماسه 9 دى...

یادم نمى رود ؛ هتک حرمت عاشورا ...

از هیچ قومى نیستم ، 

طرفدار و تعصبى نیستم...

فقط حسینیم...

مانند همان شهداى که روزهاى جنگ سربند یاحسین بر پیشانیشان افتخارشان بود...بله حسینیم...

با خود چه فکر مى کردید ؟؟؟؟؟

به خیابان مى ریزد ، حرمت عاشورا را مى شکنید و

ماهم ساکت مى نشینیم و نگاهتان مى کنیم ؟؟

فکر کردید ، این حرمت شکنى بى جواب مى ماند...

9 دى حماسه ى شد براى ما !!!

حماسه اى افتخار انگیز...

مى دانید چرا مى گویم افتخارانگیز ؟؟؟

زیراکه هرسال با یادآورى آن روز بر حرمت شکنى شما اشک میریزیم و همچنان  شما و کارتان را سرکوب مى کنیم...

این سرکوبى ادامه دارد...


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۳ ، ۱۲:۳۵
مهتاب محمدی
۰۳
دی ۹۳

مشکی از تن به درآرید   ربیع آمده است🍂

خم  ابرو   بگشایید   ربیع    آمده  است🍂

مژده ای ختم رسل داد که:  آید به بهشت🍂

هر که بر من خبر  آرد که ربیع آمده است🍂

هنگام   سرور    کائنات    است   امشب🍂

اوقات.    گرفتن     برات   است    امشب🍂

بفرست         بر   🌺محمد  🌺صلوات🍂

زیرا    که بهار.  صلوات   است    امشب🍂

🍂فرا رسیدن ماه ربیع الاول مبارک 🍂

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۳ ، ۰۰:۰۹
مهتاب محمدی
۰۲
دی ۹۳

واى بر من...

واى بر من...

چه کرده ام با دل شمامولاجان....

دلم را آتش نزن اى اهل کرم...

این روزها گویى براى اینکه بر توبه ام محکم بایستم برنامه ها دارید....

این روزها گویى قرار نیست تمام بشه...

بریدم از بس این دل رو آروم کردم...

بخدا با تموم گناه کاریش تا اسم صحن و سراتون میاد ، 

اشک حلقه ى چشمام پر مى کنه ...

این روزها کارم شده فقط یک خوشا به سعادتت گفتن به مردمى که شما به آنها اذن مى دهید...

کربلا...

مکه...

مدینه...

بقیع....

مشهد...

مولا جان به والله که دلم شکسته امشب !

من از این دنیا هیچ خواسته ى مادى ندارم...

حتى با پروردگارم هم عهد کردم آنقدر به این نفس اجازه ى عبور دادن ازاین تنگنا پراز بغض را بدهد که من مشرف بشوم کرب بلا...

مشرف بشوم خدمت آن آقایى که حتى دستان مبارکشان را در کنارتن مبارکشان به خاک نسپردند...

عزیزان را یک به یک اذن مى دهید، اى اهل جود...

حداقل نگاهى هم بر دل غبار گرفته ى ما بیندارید...

من ایمان دارم که تا شما نخواهید نه کسى مشرف مى شود و نه کسى ازسفرش باز مى گردد!!!

شهادت شمس و الشموس برتمامى عاشقان و دلباختگان تسلیت باد.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۳ ، ۰۱:۲۶
مهتاب محمدی
۳۰
آذر ۹۳

 این چه روزهاى است نصیب من کرده اى؟؟!!!

این دل را تا کجا مى خواهى بکشى ؟!

تا کدامین حرم ؟!

خودم هم مى دانم ، گناه کارم...

روزها و شبها را مى گذارنم ، بى آنکه حواسم باشد عالم محضر توست ! با احتیاط گناه کنم ! 

اما قول خواهم داد ، توبه  خواهم کرد ! قول خواهم داد که اینبار لق لقه ى زبان نباشد ! توبه اى از جان و دل ! 

این روزها در بد آتشى مى سوزم اى دوست قدیمى ! تا چندى پیش زائران حسین را باخون دل و اشک چشم راهى مى کردیم ، و اینک زائران امام غریبمان !

 دلم پر مى کشد تا شمس الشموس !

این بد داغى ست که بر دلم مى گذارى ! 

خودت هم مى دانى که چگونه حالم را بگیرى !

اما قول مى دهم ، قول مى دهم عبد باشم برایت یا لاقل عابد باشم...و اما تو .... توکه همیشه رئوف بودى!

عزیزى روایت مى کردى : همینکه به بین الحرمین رسیده ام 

بهت زده مانده ام که تا حرم کدامین عزیز، بدوم !

قبلش هم این را شنیده بودم ، اما به آن فکر نکرده بودم ! 


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۳ ، ۰۱:۳۵
مهتاب محمدی
۲۲
آذر ۹۳


این اربعین هم سرجاى همیشگى ام نشستم ! 

درست مقابل تلویزیون ، تلویزیون هم تنظیم شده بود روى همان شبکه ى همیشگى ! پخش زنده ...بین الحرمین !!! 

اینم چندمین اربعین عمرم...پاى تلویزیون...چشمانم خیس مى شود...

پدر مى گوید : تو اراده کن ، همین فردا راهى کربلا مى شوى !

امانه...

ایمان من براین است تا اباعبدالله اذن ندهد راهى نخواهم شد ...

سکوت کرده ام ، فقط چشمانم گواه براین درد است...

آنقدر اشک مى ریزم ، که راهى باز کند تا کربلا ! فقط یک چیز ، مولایم فقط یک خواسته ، هیچ نمى خواهم  ، بارالها فقط زیارت حسین بن على را در دنیا و شفاعت ایشان را در آخرت نصیبم کن...آمین.

دلنوشته ى من !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۳ ، ۲۳:۴۱
مهتاب محمدی
۱۹
آذر ۹۳

این روزها در میان خیل عظیمى که راهى سفر کاروان سالار عشق مى شوند نصیب ما فقط یک خوشابه سعادت خشک و خالى ، با دلى شکسته و چشمانى خیس مى شود ! 

این روزها خیلى ها راهى مى شوند ، ما بازهم جا ماندیم...

نه جا نمانده ایم ،، هنوز اذن راهى شدن نگرفته ایم !!

هرکسى را به نحوه ى مى طلبد ! یکى را با پاى پیاده ، یکى را با ماشین و... هرکسى را به نحوى...قربان لطف قریبت مولا جان ! 

کربلا دلم تنگ اومده ، شیشه ى دلم اى خدا زیر سنگ اومده...

داییم کربلاس! از دیشب خبرى ازشون نداشتیم.سرسفره ى نهار مامان گفت و دیشب تا صبح کیومرث توى خواب دیدم، من گفتم آره.مامان منم خواب دایى دیدم تا صبح ! یه لحظه نگاه من و مامان که بهم گره خورد ، پراز ترس شد! دل من که ریخت ، از دل مامان بى خبرم ! بابا که سریع حال ما رو فهمید، گفت واسه اینه که بهش فکر کردین! لحظاتى پیش ارتباط برقرار شد!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۳ ، ۱۲:۵۰
مهتاب محمدی
۲۸
آبان ۹۳

چه زیبا مى گویدشهید آوینى : 

فحش اگر بدهند آزادى بیان است....

جواب اگر بدهى بى فرهنگى...

این روزها چیزهااى به چشمم مى خورد ؛که دلم مى خواهد 

چشمهایم را روى حرمت ها ببندم آن کارى را که باید انجام دهم !

از خداوند متعال مى خواهم به من قدرت و منصبى عطا کند که صرفا بتوانم به شیوه ى درست آموزش و ادب و اخلاق نظم خاصى بدهم ! 

بى خود نبود که دلم امشب هوایى شده بود ...

بى خود نبود که دلم امشب تا بین الحرمین دویده بود...

امشب سرى به سایت الکفیل زدم ؛ 

جلوى اسمم نوشته بود زیارت با موفقیت انجام شد .

این دومین محرمى است که بجاى من در حرم اربابم حسین خادمان نائب زیاره هستند ، قدردان و سپاس گزارم.

نائب الزیاره انجام شد 
خانم....
با عرض سلام 
به لطف الهی زیارت و دو رکعت نماز 
به نیابت از: زیارت کربلا-خواسته هاى قلبیم 
مدیریت سایت رسمی حرم مطهر حضرت عباس(علیه السلام) (الکفیل). 
از شما تقاضا داریم همچنان از طریق سایت الکفیل با ما در ارتباط باشید 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۳ ، ۰۱:۱۸
مهتاب محمدی
۱۷
آبان ۹۳

این روزها...

حرف براى گفتن زیاد دارم ، حوصله و وقت براى نوشتن کم !!!

این روزها...

درست همین ایامى که فکر مى کنم دور شده ام از انبیا و اولیا آنها خوب مرا به یاد دارند....

این روزها سوژه ها و معجزه ها زیاد به چشم مى آید....

شب جمعه رفتم حسینیه !( راستى چرا نمیگن حسنیه؟؟؟)مراسم بود! اواسط مراسم اعلام کردند، آقا امام حسین منت بر سر شما نهاده و اذن داده ند که بیرق حرمشون  زیارت کنید! قسمتى که خانم ها مى نشستن هیچکس بیرق از نزدیک ندید!!!داغش به دلمون موند!اما خب عجب سعادتى بود که بیرق به حسینیه ى ما اومده بود!

شب چهارشنبه ، یکى از همسایه هامون بدو بدو اومد در خونه و به مامان گفت : بیا بریم خونه ى فلانى بیرق حرم حضرت عباس رو آوردن!

مامان رفت که زیارت کنه بیرق رو اما من نرفتم !

بعداز چنددقیقه مامان برگشت صدام زد ، توى حیاط که رفتم مامان بیرق حرم حضرت عباس رو آورده بود باخودش ،تا به مامان رسیدبیرق انداخت روى سرم !

واى عجب عطرى داشت ، عطرى که مطمئنم فقط توى کربلا مى شه شنید!

بى نهایت زیبا بود!تنها دعایى که از ذهنم گذشت فقط کربلا بود،کربلا...

اللهم ارزقنا زیارة الحسین و عباس الحسین...

عکس پرچم رو هم گرفتم هروقت وقت کنم حتما مى زنم !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۳ ، ۰۱:۴۵
مهتاب محمدی
۱۱
آبان ۹۳

این متن قابل تامله بخونید : 

صرفا جهت اطلاع!!!

، 

مرحوم بهجت(ره)

به جوانان تأکید داشت که:

حسینی بشوند نه هیئتی!

زیرا اگر گرم هیئت بشوید

حسینتان را آنگونه که خود

دوست دارید و باب میلتان

است میسازید و هرکس با

میل شمامخالف باشد میگویید

باحسین(ع) مخالف است

ولی اگر حسینی باشید هیئت و رفتارتان را برمبنای حسین میسازید!

هیئتی شدن کاری ندارد کافیست ریش بگذارید و با پیراهن مشکی ازاین هیئت به آن هیئت بروید!

حسینی شدن است که مشکل

است.

قصه از همین جا شروع مى شه ، 

این متن رو یکى از دبیرام واسم فرستاد...

دلم رفت !!! 

یادمه از وقتى که خودمو شناختم تو محرم امام حسین (ع)

سیاه پوشیدم ، اشک ریختم ، توى مراسماى روضه ى آقا بزرگ شدم....

اما واقعا هنوز نمى دونم واقعا حسینیم یا هیئتى !!

روزهاى عجیبى را پشت سر مى گزارم ، 

عجیبتر از همش اینکه نمى دونم چه چیز باعث حجاب بین من و مولاى بى سر شده است....

نمى دانم چرا احساس مى کنم آقا از من کدره!!!

ان شاالله که اینجورى نباشه !

گرچه مى دونم رفتار ما آنچنانى نیست کى مورد تاییدحضرت باشیم ، اما این حس ، حس خوبى نیست !

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۳ ، ۲۲:۱۵
مهتاب محمدی
۱۱
آبان ۹۳

دخترک از میان جمعیتی که ساکت و بعضا بی تفاوت شاهد اجرای تعزیه اند رد میشود...

عروسک وقمقه اش را محکم زیر بغل میگیرد....

شمر با هیبتی خشن، همانطور که دور امام حسین (ع) می چرخد ونعره می زند، از گوشه چشم  دخترک را می پاید...

او با قدم های کوچکش از پله های تعزیه بالا می رود.

از مقابل شمر میگذرد.

مقابل امام حسین(ع) می ایستد و به لب های سفید شده اش زل میزند...

قمقمه اش را مقابل او می گیرد.

شمشیر از دست شمر می افتد... و رجز خوانی اش قطع میشود.

دخترک میگوید: " بخور،برای تو آوردم" و برمی گردد.

رو به روی شمر که حالا دیگر بر زمین زانو زده می ایستد. 

مردمک دخترک زیر لایه ی براق اشک می لرزد.

توی چشم های شمر نگاه می کند و با بغض می گوید : " بابا ، دیگه دوستت ندارم."

صدای هق هق مردم فضا را پر می کند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۳ ، ۱۵:۲۵
مهتاب محمدی
۱۳
مهر ۹۳

عید قربان آمد و من هم شدم قربانیت،

 گرچه من دعوت ندارم آمدم مهمانیت،

مفلسم آهی ندارم در بساطم ناگزیر،

 این دل صد پاره و چشمان تر ارزانیت...

* عید قربان مبارک *

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۳ ، ۱۲:۴۲
مهتاب محمدی