۲۲
آذر ۹۳
این اربعین هم سرجاى همیشگى ام نشستم !
درست مقابل تلویزیون ، تلویزیون هم تنظیم شده بود روى همان شبکه ى همیشگى ! پخش زنده ...بین الحرمین !!!
اینم چندمین اربعین عمرم...پاى تلویزیون...چشمانم خیس مى شود...
پدر مى گوید : تو اراده کن ، همین فردا راهى کربلا مى شوى !
امانه...
ایمان من براین است تا اباعبدالله اذن ندهد راهى نخواهم شد ...
سکوت کرده ام ، فقط چشمانم گواه براین درد است...
آنقدر اشک مى ریزم ، که راهى باز کند تا کربلا ! فقط یک چیز ، مولایم فقط یک خواسته ، هیچ نمى خواهم ، بارالها فقط زیارت حسین بن على را در دنیا و شفاعت ایشان را در آخرت نصیبم کن...آمین.
دلنوشته ى من !