۲۵
دی ۹۵
در هیاهوی زمان گم شده ام ...
دلم می لرزد...
پای دلم که می لرزد سر می خورم در منجلاب گناه...
خودم می دانم و پرونده سیاهم که هر دوشنبه و پنج شنبه بدست شما میرسد...
مولایم...شرمنده...
مولایم تمام سعیم را به کار می بندم ... که عبد شوم...
اقای من به فدای دلتنگی شما...
شرم بر من ...
که بار گناهم غم بر دل شما میگذارد...
مولایم ...
مدتهاست با دلم صمیمی شده اید...
اما هرازگاهی در کوچه پس کوچه های زمان گم میکنم شما را...
اما با دلم عهد مبندم...
درر محضربی حضورت مولایم ...
حواسم به دلم باشد...
کاش جواب سلام من ناقابل رو بدی مولاجان...
السلام علیک یا ابا صالح المهدی ....