دلم تنگ است...
دلم به اندازه ى یک آغوش تا قم تنگ است....
دلم براى بى بى معصومه تنگ است...
اندازه ى یک آغوش حرم...
اندازه ى یک شب در جوار حضرت ماندن...
یک شب تا به صبح اشک ریختن و درد دل کردن...
زیارت خواندن و نماز خواندن...
دلم تنگ است...
و سپس اذن حرم مطهر رضوى را مى گیرم...
واشک...
اشک...
و ته دلم مى گویم ، قربانت بى بى جان ...
قربان دل تنگت براى اخویت...
و دوباره اشک...اشک...
چشمانم سنگین مى شود...
نورى مى بینم...
گنبد طلایى و گلدسته هایش...
کنارش گنبد گوهرشاد...
السلام علیک یاعلى بن موسى الرضا...
زیباترین ستاره ی دنیا نیامدی
ما را امید وصلِ تو اینجا نشانده است
ما آمدیم، یوسف زهرا نیامدی
گفتیم جمعه می رسد و می رسی، ولی
جمعه گذشت و حضرت دریا نیامدی
مانند طفل گم شده ای گریه می کنم
خیمه نشین، از دل صحرا نیامدی
امشب بیا به مجلس ما هم سری بزن
قدرِ گذشته رفت و به اینجا نیامدی
مثل یتیم کوفه خرابه نشین شدم
صاحب عزای مجلس مولا نیامدی
کنج خرابه کودکی آرام زیر لب
با گریه گفت شب شده بابا نیامدی
اللهم عجل لولیک الفرج