۱۶
تیر ۹۳
چقدر بده که آدم دلش بگیره درست مثل من....
چقدر بده که یهویى مرتکب یه کارى بشى که اطرافیانتو که خیلى هم دوست شون دارى از دستت ناراحت بشن درست مثل الان من...
خب منم که نمى خواستم اینجورى بشه....
من هنوزم خودمو نبخشیدم...
اما من که تموم تلاش خودمو کردم واسه گرفتن نتیجه مطلوب ازاون کار ولى نشد...
بین همه ,ناراحتى یه نفر بیشترازهمه اذیتم مى کنه...
یه نفرکه به صراحت بهم گفت حالا که اینجورى شده من باهات قهرم...
و من ماندم یک دنیاى ویران و پر از درد...
من ماندم دستهایى که دوباره همچو شاخه هاى نونهال بهارى که به سمت آسمان بلندشده...